پراکنش کلماتی چند از دهانی نامعین. کشکولی بدون کشک و کول. سازمانی بی سر و ته ولی منظم تر از تمام حکومتهای ایرانی بعد از فروپاشی کمونیستم
Monday, September 11, 2006
سیلاب
سیلابی از بکارت های دست خورده چشم هایم را آزار میدهد. چشمهایت را از من جدا کن من هنوز عاشق چشمهای تو هستم و تو میدانی که دور از آنها چه روزگاری میگذرانم اما دلم نمیگذارد که دست دراز کنم و دستت را بگیرم ...
No comments:
Post a Comment