Tuesday, March 27, 2007

غم زمانه که هیچش کران نمی​بینم
دواش جز می چون ارغوان نمی​بینم

به ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت
چرا که مصلحت خود در آن نمی​بینم

ز آفتاب قدح ارتفاع عیش بگیر
چرا که طالع وقت آن چنان نمی​بینم

نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمی​بینم

بدین دو دیده حیران من هزار افسوس
که با دو آینه رویش عیان نمی​بینم

قد تو تا بشد از جویبار دیده من
به جای سرو جز آب روان نمی​بینم

در این خمار کسم جرعه​ای نمی​بخشد
ببین که اهل دلی در میان نمی​بینم

نشان موی میانش که دل در او بستم
ز من مپرس که خود در میان نمی​بینم

من و سفینه حافظ که جز در این دریا
بضاعت سخن درفشان نمی​بینم

No comments: