پراکنش کلماتی چند از دهانی نامعین. کشکولی بدون کشک و کول. سازمانی بی سر و ته ولی منظم تر از تمام حکومتهای ایرانی بعد از فروپاشی کمونیستم
Wednesday, January 03, 2007
- یواش برو
- چشم
- د گفتم یواش برو
- باشه بابا. دارم یواش میرم! همه اش صد تا سرعت دارم.
- آخه این تابلوهه نوشته حداکثر سرعت چهل؟
- اون برای خودش نوشته!
- برای خودش؟ مگه تابلوها هم سرعت دارن؟
- آره دیگه! مثلا اون تابلو چهل تا بیشتر نمیتونه بره.
- نمیشه ما هم چهل تا بریم؟
- نه دیگه! اگه ما هم چهل تا بریم تابلو میشیم.
- آهان...
و بدین ترتیب ما پانصدهزار بار در مسیر رفت و برگشت قلبمان ریخت و دوباره نیز هم. من غلط بکنم این دفه کارخونه ای بیرون از تهران رو برم سرکشی. اگر هم برم پیاده میرم و برمیگردم. احمقانه است نه؟ اوکی. پس به تریک شماره دو دست میزنیم. دیگه با راننده نمیرم. خیر سرم خودم رانندگی میکنم.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment