Monday, June 22, 2009

ای کاش

دروغ نیست.
ما خس و خاشاکی بیش نیستیم.
اما کاش کس دیگری از زبان خدا این را برای ما می گفت. چون ما فقط در برابر خدا خود را خس و خاشاک می دانیم.

دروغ نیست.
ما چندان مسلمانان خوبی نیستیم.
اما کاش کس دیگری این تسویه حساب را قبل از قیامت می کرد. چون ما فقط در برابر خدا چنین احساسی داریم و نه در برابر یک دروغگوی سیاستمدار.

دروغ نیست.
ما لایق مردن هم هستیم. ما لایق اشد مجازات هستیم.
اما کاش کس دیگری نقش آتش خداوند را برای ما بازی می کرد که لااقل سر سوزنی عادل باشد. چون ما برای پس دادن تاوان گناهانمان عادل تر از خدا سراغ نداریم.

دروغ نیست.
حالا که همه پذیرفته اند که شاید فقری در این کشور باشد.
حالا که همه پذیرفته اند که شاید فسادی هم در دولت مشاهده شود.
حالا که همه پذیرفته اند که شاید در انتخابات تقلب هرچند جزئی رخ داده باشد.
اما کاش رئیس این دولت عوض شده بود و الان ما بجای اشک ریختن روی خون آدمهایی که نمی دانند برای چه کشته شدند، می توانستیم لبخندکی هرچند کمرنگ و بیفایده بزنیم و فکر کنیم که چه فرقی می کرد؟

کاش حداقل آنها که کشته شدند می دانستند که راه رفتن در خیابان، هرچند پرسرصدا تاوانی به قیمت جانشان دارد. چون کس دیگری در خارج از کشور گفته که آنها کار خوبی می کنند و خوشحال است و شاید کسی در جایی آتشی هم روشن کرده باشد.
کاش آنها که کشته می شدند، می دانستند که چگونه سند مستدل و مکتوبی پیدا کنند که بتوانند ثابت کنند تقلب رخ داده. تقلبی که نمی دانند چگونه و کجا، اما مطمئن هستند که رخ داده.
کاش آنها که اعتراض داشتند هم یک صدا و سیمای اختصاصی و برحق داشتند که بتوانند ده دقیقه ای اعتراضشان را به گوش همه برسانند.

کاش خلوتی این صبح های ماتم زده از ترس و درگیری های شبانه نبود و خوشحال می شدیم که شاید کسی توانسته ترافیک را کم کند.
کاش می توانستم باور کنم که در یک کشور آزاد زندگی می کنم. لااقل بخاطر یک مشت درگیری ده روز از تمام امکانات ارتباطی دنیای مدرن محروم نمی شدم و تلفنم شنود نمی شد.
کاش می توانستم باور کنم که حقی دارم و می توانم شکایت کتبی ام را به در وزارت کشور برسانم و از فاصله دویست متری پلیس با تفنگ من را وادار به دور شدن نمی کرد.

بترسید از آن زمان که زمین زبان باز کند و گفته شود آن اسرار که گفته نشده.

No comments: