Sunday, January 01, 2006

دوست من
برای پرسیدن حالم. لطفا به پایگاه اطلاع رسانی ای به نام وبلاگ دایی ناصر مراجعه کن.
بعد اگه دیدی غمگین نوشتم تلفن کن و با اظهار نگرانی به من بفهمان که خیلی مراقبم هستی.
اگر هم نخواندی. یا اگر تلفن نزدی. یا اگر ایمیل نزدی. یا اگر هیچ کاری نکردی...

مهم نیست.

من همیشه نگرانت هستم. هر لحظه برایت دعا میخوانم. ساعتی سه هزار و ششصد بار دلم برایت تنگ میشود. هر سال نو برایت نامهء تبریک سال نو مینویسم و برایت از ته دل آرزوی خوشبختی و سلامتی میکنم. هر بار هم ساعتها می نشینم و جمله بندی ای دقیق و منحصر به فرد می کنم. فقط و فقط برای اینکه بفهمی که به فکرت بوده ام. برایت وقت گذاشته ام. برایت دعا کرده ام. لااقل برایم ارزش داشته که از حرفهایم لذت ببری... آخر دست هم مزاحمت نمیشم که منت گذاشته باشم. ماهی یک بار یک ایمیل میزنم و دو خط کلمات محبت آمیز برایت داخل میگذارم و خودم را به یادت میاورم و به یادت میاورم که برایم مهم است که بدانی من هنوز دوستت هستم. برایم مهم است بدانی که هنوز دوستت دارم. برایم مهم است که بدانی هنوز تو را از یاد نبرده ام. برایم مهم است بدانی که من قرار نیست بمیرم. گرچه مطمئن نیستم زیاد برایت مهم باشد. اگر مهم بود تو هم گاهی اینکار را می کردی. حداقل بدون اینکه سرزنشم کنی یادم می انداختی که به عنوان یه دوست بی معرفتی کرده ام. اگر هم از احوالم بپرسی با خنده جواب میدهم: هنوز زنده ام... و اگر بگویی چطوری بی معرفت؟ فقط می خندم.

از این دوستی های سر سری که حتی برای ابراز دوستی کلمات تکراری دست هزارم را برای هم کپی میکنند و آنقدر سرسری این کار را میکنند که گاهی معلوم میشود حتی ثانیه ای را صرف خواندن آن نوشته نکرده اند... نه. از این دوستی ها نمی خواهم.

کاش همراه با برف های امشب یک دوست واقعی هم برای من از آسمان ببارد. از آن دوستها که در پایان زمستان با آب شدن برف ها ثابت کند که یک آدم برفی نبوده است...




Q. Who loves you?
A. Who cares?


P.S. (me!).

No comments: