Sunday, December 11, 2005

نظرتون چیه که من شروع کنم به آدم شدن؟

صدایی را شنیدم که از برکت شنیدن هیچ حس دردناکی در تمام وجودم نماند.
وجود بزرگوار و پر نوری که...
از حرارتش هنوز گداخته ام. از تمام توصیفاتی که در کلماتم بلدم انگار جز بزرگوار هیچ کلمه دیگری پیدا نمی کنم...
راستش تصمیم گرفتم تمام دوست داشتن و دوست نداشتن و لبخند و خلاصه تمام بود و نبود این دنیا را برای همیشه کنار بگذارم و تا آخر عمر فقط بابت همون یک لحظه که صداش به گوشم رسید ازش تشکر کنم.

دیروز همه مردمی که آق مهندس رو کنار خیابون دیدن که با یه پیرهن آستین کوتاه راه میرفت و یکباره نشست و سر به زمین گذاشت شاید متعجب شدند. شاید هم ندیدند.

دیگر مهم نیست.
دیگر هیچ چیز مهم نیست...

فرصت زیادی برای آدم شدن ندارم...
باید شتاب کرد

No comments: