Wednesday, December 28, 2005

پروپاگاندای ایام زیبا

قدیما یه شعری بود راجع به قشنگ بودن زندگی.
خوب اون موقع ها شکلات ها به شکل قلب نبودن بلکه این قلب ها بودن که طعم شکلات داشتن.
اون موقع لبها کمتر مزهء ماتیک میداد. شاید ذائقه مردم عوض شده.
اون موقع ها زمستون طعم برف داشت و تابستون طعم هندونه. لباس ها مارک مادرکر داشت ولی آدمها از آمریکایی بودنش نمی ترسیدن.
اون موقع هم نفت به غارت می رفت. الان خیلی فرق نکرده. الان به جای یکی دو نفر بیست سی نفر از پول نفت پولدار میشن.
اون موقع ها یه مهندس جوون و پر انرژی با صد هزار طرح و سی هزار توانایی حداقل نگران داشتن یه خونه نبود. اما الان درست بغل دست شرکتی که من کارمندش هستم و هر ماه سر پرداخت به موقع و کامل حقوق بحث ناموفق دارم، یه برج هست که هر متر مربعش معادل چندین ماه حقوق منه. جای نگرانی نیست. لابد من هم یه روز صاحب همچین خونه ای میشم. خونه هایی که هر کدوم میلیاردها تومن قیمتشه. طراحی اش با من. ساختش با من. قشنگ شدنش با من. تعدادش؟ حدود چهار هزار دستگاه. واقعا جای امیدواریه. این یعنی چیزی حدود چهار هزار خانواده وجود دارند که بیشتر از هشتصد میلیون پول برای سکونت در یک آپارتمان مرتفع بدهند.
بله. عرض میکردم قدیما یه شعر بود راجع به قشنگ بودن زندگی.
خوب شاید دلایلی داشت. اون موقع ها یه مارک چای شهرزاد داشتیم و دو تا مارک نوشابه. اون موقع ها آب نبات با مزه توت فرنگی خیلی شیک بود و مزه موز خیلی کمیاب بود.
این روزها دیگه حتی کاندوم ها هم مزه موز میدن. چه برسه به گوز آقای راننده اتوبوس.
اون موقع ها وقتی عاشق میشدی خیلی صاف و ساده میرفتی یه قلب میکشیدی روی کاغذ و اگه دچار مشکل میشدی میشد از روی زندگی ات فیلم لاو استوری ساخت. هر جا هم میرفتی عمرا اگه کسی تو سرت میزد که از هر سه ازدواج یکی به طلاق منجر میشه. خوب شاید اون موقع ها لازم نبود برای زنده موندن عاشقی رو کنار بزاری. خیلی ها بحث میکنن که وقتی تصمیم گرفتن و اقدام کردن موفقیت های زیادی به دست آوردن. میدونی؟ همون آدمها که وقتی اراده کردن به سادگی رفتن دانشگاه برای دانشگاه رفتن ده دوازده هزار تا رقیب بیشتر نداشتن. همون آدمها این روزها سئوالات کنکور رو به قیمت های چند میلیونی میخرن و هر کدوم چندین میلیون خرج معلم خصوصی و بقیه خزئبلات بچه هاشون میکنن.
اون روزها گرفتن گواهینامه شش ماه طول میکشید. اما این روزها تعداد باباهایی که برای زندان نرفتن بچه شون برای ایجاد تصادف های مرگبار چک های میلیونی میکشن از تعداد راننده های اون موقع بیشتر شده! اون روزها همه دنیا از ایران بدشون میومد و یه نفر به نام امام خمینی بود که میگفت همه دنیا به فلان. همه شون خفه میشدن میرفتن دنبال کارشون. ما هم یاد گرفته بودیم کامپیوتر اختراع کنیم و فکر کنیم که واقعا هیچ چیز از دنیا کم نداریم. این روزها بیست و هشت مدل ماشین خارجی مونتاژ می کنیم و انواع کامپیوتر رو وارد می کنیم و زار زار هول میزنیم که اگه آمریکا اینترنت رو برامون تحریم کنه به خاک سیاه میشینیم یا نه؟
اون روزها دختر و پسر تو خیابون راه میرفتن و توی خونه بوس بازی می کردن و توی شرکت کار میکردن. این روزها فقط تو شرکت راه میرن. توی خونه کار میکنن و توی خیابون بوس بازی!
...
دغدغه هامون بچه گانه است! شعر غمگین میگیم در رثای کسی که سال گذشته عشقش نکشید قیافه مون رو تحمل کنه. زندگی مون سیاه میشه. ترک تحصیل میکنیم. ترک کار میکنیم. مریض میشیم. همه اش داریم تو سر خودمون میزنیم که ثابت کنیم وفاداریم!
بزرگترین اختراعاتمون رو توی هفت تا سوراخ قایم میکنیم که کسی ازمون ندزده. و بی خاصیت ترین ایده هامون رو توی روزنامه و تلویزیون منتشر میکنیم. اونقدر بیچاره ایم که سی ان ان شبهای برره رو محبوب ترین برنامه تلویزیونی بدونه و تازه وقتی تفسیر کرد تعداد بیننده های شبهای برره دو برابر بشه!
اگه حوصله اش رو نداشته باشیم میشینیم یه وبلاگ سیاه مینویسیم و توش به همه عالم و آدم فحش میدیم و رئیس جمهور رو به لجن میکشیم.
اگه خیلی اینکاره باشیم با فوق دکترای علوم اجتماعی دنبال یه شغل آبدارچی گری میگردیم و سعی میکنیم خیلی خودمون رو جایی مطرح نکنیم. اگه خیلی دیگه اینکاره تر باشیم و نتونیم اینها رو تحمل کنیم خیلی بی غل و غش راهمون رو میکشیم میریم دوسلدورف ویلا میخریم و پیشرفت میکنیم. تا جایی که به قول فاطمه بعد از پدیده فرار مغز ها کم کم متوجه فرار بی مغز ها بشیم.
راستی این چه اخلاقیه که ما داریم؟
چرا ایرانی ها همه جای دنیا موفق ترین آدمها هستن و مملکت خودشون همیشه پایتخت فلاکت و مظلومیته؟

No comments: