Sunday, September 14, 2008

نظریه آشفتگی

آقای آقازاده در ماشین تولید بحران نوشته: «جامعه از نظر نقد به اشباع می رسد و نقد تاثیر پذیری خود را از دست می دهد»

با ایشان موافقم. اصولاً خیلی اتفاقات عجیب است. مثلاً همین اتفاقاتی که شاید در یک دولت خارجی یا حتی دولتهای قبلی می توانست بحرانی غیر قابل حل و منجر به سقوط دولت شود، در این دولت یک حادثه پیش پا افتاده و بعد هم جزو خاطرات خنده دار می شود. ماجرای واردات شکر، طرح های نوآورانه نیروی انتظامی، مدیریت باورنکردنی شبکه برق کشور، مدیریت بی سابقه مالی و کسر بودجه های عشق ورزیدنی، آشتی تاریخی با اسرائیل، انتصاب خبرسازترین مرد ایران به سمت وزیر کشور و از همه جالبتر درگیری تعداد زیادی از وزرا به درگیری های مشابه، تعویض اقساطی دولت به طریق عزل و نصب های مسلسل وار وزرا بدون حتی لحظه ای در نظر گرفتن هزینه هایی که هر وزارت خانه بابت تغییر مدیریت می پردازد. سفرهای بی شمار مسئولین به اقصی نقاط ایران و جهان و صدور هزاران دستور اجرایی خارج از بودجه و دستورالعملهای قانونی و مترتب بر آن نوشتن میلیونها عریضه ملت گرسنه به «شخص» آقایان روسا و...

اصولاً همه اینها عجیب است.

شاید در مورد نظریه آشفتگی چیزهایی بدانید. در نظریه آشفتگی، خیلی از تغییر حالتها به دلیل آشفتگی بیش از حد محیط، دیگر تابع قوانین فیزیک معمولی نیستند.
مثلاً در یک ظرف شکر، علیرغم جامد بودن دانه ها، به دلیل آشفتگی بیش از حد و مشخص نبودن اتصالات، تمام خصوصیات محیط مانند مایع است. اگر فرض کنید نیروی لازم برای خرد کردن یک کریستال شکر (نبات) برابر ایکس باشد، شما بدون هیچ نگرانی می توانید ده برابر این مقدار را به محیط وارد کنید و باز هم هیچ اتفاق جدیدی مشاهده نکنید.

خوب در محیط کشور ما هم چنین فضایی ایجاد شده است. در این فضا انسانها علیرغم رسیدن نقطه حداکثر فشار، کمترین آسیب پذیری را دارند. ارتباطات بین انسانها از فرم عادی خارج شده و شما به سادگی افراد زیادی را می شناسید که بیش از هزار اسم در دفتر تلفن روزمره شان دارند. افراد در سمت های مسئولیت دار، به سادگی در مقابل فشارهای سئوال و تهدید از در بی تفاوتی وارد می شوند و اتفاقی هم نمی افتد. در بدترین شرایط اگر هم اتفاقی افتاد از یک جا به یک جای دیگر می روند و سر و صدا متوقف می شود. شما در عین حال آدمهای زیادی را سراغ دارید که مخارج روزانه شان روی کاغذ دو برابر درآمدشان است و باز هم زنده اند. نهایتاً با کمی دوندگی و شاید قرض مجددی از آینده شان می کاهند برای دفع وقت.

اینها هم عجیب است.

اما این اجتماع فوق بجرانی آشفته، مزایایی هم دارد.
شما در این اجتماع هیچ خطری را حس نمی کنید. در حقیقت شما در وضعیت فوق خطر هستید. نیازی به جنگ نیست. شما با نداشتن امنیت خدمات اجتماعی، خدمات بهداشتی، خدمات درمانی و هزاران خدمت الزامی دیگر که فقط اسمی از آنها باقی مانده، دیگر تهدیدی را علیه خود حس نمی کنید.
شما در این اجتماع فقر را حس نمی کنید. با اینکه میدانید درصد باور نکردنی از مردم فقیر تر از آنند که بتوانند درآمد روزانه خودشان را داشته باشند، اما شما به سادگی همه رستورانها را لبریز از آدمها میبینید. نمایشگاه های لباس، حراجی ها، نمایشگاه کتاب و سیل آدمهایی که با نگاه به خریدشان ایمان داری که بیش از نیم میلیون تومان خرج کرده اند.
شما در این اجتماع بحران کمبود منابع را حس نمی کنید. در هر کشور دیگری قطعی برق به احتمال بسیار قوی منجر به یک فاجعه می شود. اما در این کشور شما بدون هیچ نگرانی بدون آب، برق، نان، گاز ، تلفن، موبایل، بنزین یا حتی نفت به زندگی تان برای چندین روز متوالی ادامه میدهید. عملاً همه این مواردی که نام بردم نتوانسته اند مردم ایران را به «ترس» بیندازند.
شما در این اجتماع از بسته شدن راهها دچار هیچ مشکلی نمی شوید. ترافیک های بی انتها، عقب افتادن یا حتی کنسل شدن پروازها یا قطارها، عدم ارسال یا دریافت ارتباطات و مکاتبات، بلوکه شدن حسابهای بانکی بین المللی، تحریم کالا، و... هیچکدام حتی برای لحظه ای اجتماع ایرانی را به «وحشت» نمی اندازد.
شما در این اجتماع دچار بحران «کمبود متخصص» نمی شوید. بسیاری از کشورهای دنیا را «بحران کمبود متخصص» چنان تهدید می کند که ناگهان برای تامین این متخصصان حاضرند جایزه های کلانی از قبیل مهاجرت بسیار آسان، درآمدهای عالی و مانند آن بدهند. در کشور ما هرگز چنین بحرانی نه تنها حس نمی شود، بلکه رخ نخواهد داد.
و...

مدتهاست که روی این نظریه تمرکز کرده ام و مشغول تحقیق هستم.
در پست های بعدی در این مورد بیشتر خواهم نوشت.

No comments: