Thursday, June 28, 2007

خیر سرمان نشسته ایم و داریم به پیشرفت مملکتمان فکر میکنیم
برق دفتر قطع شده
آب هم قطع شده
بنزین هم که به حمداله قطع شد
از دیروز سرویس اس ام اس قطع شده بود
امروز موبایل به کلی آنتن نمیده
تلفن های شرکت هم قطع شده چون مخابرات تعهدی در مورد خطوط دیجیتال نداره
اون هم که از سیستم پر قدرت و خفن حمل و نقل که باید برای یه مسیر ده دقیقه ای ضل آفتاب نیم ساعت کنار خیابون منتظر یه آدم خیرخواه بشم که منو برسونه
پول یه وعده نهار تقریبا معادل نصف درآمد روزانه منه. یعنی اگه یه ناهار و یه شام اونم فقط خودم تنهایی بخورم تمام درآمد ماهانه ام از بین میره
بقیه مخارج رو کلاً بیخیال شو
...

از دولت کریمه و فخیمه واقعاً متشکریم بابت این همه رفاه
...

نه نه نه! فکرتون راه دور نره. من یه مهندس بسیار باهوش و پیشرو هستم که نسبت به قشر عادی مردم درآمد بیشتری هم دارم. خیلی هم به فکر پیشرفت و رفاه مملکتم هستم. خیلی هم عاقلم و هنوز فریب مال و جاه دنیا رو نخوردم. وگرنه همین الان توی هر کشور دیگه ای بالای ده هزار دلار درامدم بود و باز هم ترجیح دادم به ایران خدمت کنم.
با این همه وضعم اینه.
وای به حال بقیه.

لطف کنید مسخره ام نکنید. میدونم که بلافاصله تا این حرفها رو میزنم میگین: خیلی خری که اینجا موندی.
خودم میدونم. من خودمو خر نمیدونم. من یه عاشق بیچاره ام. که گناهکار شدم به دوست داشتن هموطنانم.

Wednesday, June 27, 2007

آتش سوزی در یک پمپ بنزین در تهران برای من یک درس بسیار بسیار مهم داشت.
بحث سیاسی و این مزخرفات رو بذار کنار.
صاحبان پمپ بنزین ها اونقدر به فکر منافعشون هستن و اونقدر توی سرمایه گذاری خساست به خرج میدن که حتی یه سیستم اطفاء حریق معمولی هم توی پمپ بنزین نصب نمیکنن.
فقط بلدن کنیتکس خوشکل و پنجره های آلومینیوم رنگی بذارن.

بهتون توصیه اکید میکنم. اگه کمترین شعله ای توی پمپ بنزین دیدین حداقل دو تا خیابون ازش فاصله بگیرین. و اصلاً سعی نکنین منتظر بمونین تا شاید آتش به مخزن اصلی پمپ بنزین برسه و شما مجبور بشین جهنمی که در اون دنیا قرار ببینین رو همینجا تجربه کنین...

Saturday, June 23, 2007

what's the time?
seems it's already morning.
i see the sky,
it's so beautiful and blue.
the tv's on but the only thing showing
is a picture of you.

oh i get up and make myself some coffee.
i try to read a bit
but the story's too thin.
i thank the lord above that you're not here to see me
in this shape i'm in.

spending my time,
watching the days go by.
feeling so small,
i stare at the wall,
hoping that you
think of me too.
i'm spending my time.

i try to call
but i don't know what to tell you.
i leave a kiss on your answering machine.
oh help me please,
is there someone who can make me
wake up from this dream?

spending my time, watching the days go by
feeling so small, i stare at the wall
hoping that you are missing me too
i´m speending my time, watching the sun go down
i fall asleep to the sound of "Tears of a Clown"
a prayer gone blind
i´m spending my time...

my friends keep telling me:
hey, life will go on,
time will make sure i will get over you.
this silly game of love -
you play, you win only to lose.

i am spending my time,
watching the days go by.
feeling so small,
i stare at the wall,
hoping that you
will think of me too.

i'm spending my time,
watching the sun go down.
i fall asleep to the sound
of "tears of a clown,"
a prayer gone blind.

i'm spending my time.



ساعتها بدون تو نميگذرند. شكايت نميكنم. اين روزها هم ميگذرند و من به تو نزديك خواهم بود.