Tuesday, February 19, 2008

سیاهم
خیلی سیاه.
غمگینم.
خیلی غمگین.
در خودم غرق میشوم
و در حرفهای بی سر و ته
و در غمهای بی انتها
...
دستم را بگیر خداوندا
من هم اسیرم
و این اسارت هیچ ندارد
هیچ سرنوشتی ندارد
هیچ حالی
و هیچ گذشته ای
...
خداوندا
من تمام فکرهایم را تقدیمت میکنم
آنها را پر از خودت کن
تمام گذشته هایم را تقدیمت می کنم
آنها را قربانی خودت کن
تمام شادیهایم را هم تقدیم میکنم

حکومتها عوض میشوند.
زمان ها عوض می شوند
دوره ها میگذرند
فرماندهان عبور میکنند
شمشیرها زنگ میزنند
کتابها طعمهء موریانه ها میشوند
اما انگار آدمها هیچوقت عوض نمی شوند
همیشه به دنبال دریدن سینهء یکدیگرند
در هر دوره به شکلی
در این دوره هم  همینطور

Monday, February 11, 2008

اینجور به نظر میرسه که حتی عرضهء نشان دادن نتایج این همه تحقیق رو ندارم.

با اینهمه بی انگیزگی.
با این همه فشار
نچ. فکر نکن خسته شده ام.
فقط دارم بیشتر فکر میکنم و بیشتر کار میکنم
خیلی زود تمام اونهایی که میگفتن این ایده کار نمیکنه
با دستگاههای جالبی روبرو میشن

امروز اولین استفاده از ساعتهای بیکاریم رو کردم و شروع کردم به ساخت مدل دستگاه

Sunday, February 10, 2008

مراسم عصاره گیری از مردم

یکی از بزرگان فرمودند: نمایندگان مجلس عصارهء ملت هستند.

بنده هم تایید می کنم.
با توجه به عدم تایید صلاحیت افرادی که عمدتاً نفوذی و جاسوس بیگانگان بوده اند
و در دوره های قبلی مجلس تحت عناوین جعلی و پوششی مانند نماینده مجلس و وکیل و وزیر در مملکت نفوذه کرده بودند
کاملاً موافقم که نمایندگان این مجلس دقیقاً عصارهء ملت هستند.
اما درست مثل عصارهء هستهء انگور
یعنی تنها بخش به درد نخور و دور ریختنی ای از کل میوه رو جدا کنی و ازش عصاره بگیری.
و بقیه میوهء شیرین بهشتی رو درسته بندازی دور

مگه نه؟