Tuesday, April 28, 2009

248

تا بحال پشت نویسی های کامیون ها را در جاده دیده اید؟
حالا فرض کنید بانوان رانندهء این کامیون ها باشند و این بانوان در کشوری مثل آمریکا رانندگی کنند...

1-
مردها همه احمقن. من با پادشاهشون ازدواج کردم.

2-
حتی اگه بچه ات مدرسه تیزهوشان بره، دلیل نمیشه که احمق نباشی.

3-
زمان، تنها عاملی است که باعث می شود همه اتفاقات با هم نیفتند.

4-
مخم رو ترک کرده ام. شاید بعداً.

5-
زنهایی که می خواهند با مردها برابر باشند، احتمالاً اعتماد به نفس ندارند.

6-
حقیقت پناهگاهی است برای آدمهای ضعیفی که نمی توانند با مواد زندگی کنند.

7-
من از کثافت بودن خجالت نمی کشم. بلکه از هر لحظه اش لذت می برم.

8-
پاداش سختکوشی در آینده پرداخته می شود و پاداش تنبلی: همین الان.

9-
یه کم امید به من بده. یا هر چیز دیگه.

10-
یادت باشه که تو منحصر به فردی. درست مثل بقیه آدمها.

11-
فضولی مزاحم خواب آدمها است.

12-
زیبایی فقط در چشمان آدم مست است.

13-
آدمها سه دسته اند: آنها که شمردن بلدن و آنها که بلد نیستن.

14-
بازم جیغ بزن. کامیون من از پشت خیلی محکمه.

Tuesday, April 21, 2009

وقتی نژادپرستان خودنمایی می کنند

حادثه دیروز در ژنو
واقعاً یک اتفاق عجیب بود.

آقای رئیس خیلی خوب ظاهر شد. گرچه سخنرانی ایشان در مجمع شباهت عجیبی به سخنرانی ایشان در دانشگاه امیر کبیر بود.
اما من اصلا خوشحال نشدم. چون آنجا شخصیت ایران بود که مورد توهین قرار گرفت.
حتی با خودم فکر کردم نمایندگان کشورهایی که وسط جلسه راهشان را کشیدند و رفتند، چقدر کوچک بودند. چقدر ناچیز بودند.
آنها حتی برای یک دقیقه هم فکر نکردند که همین کار آنها یعنی نژاد پرستی.

آقایان آمریکا، انگلیس، اسرائیل و...
شما که حتی برای چند دقیقه هم تحمل شنیدن صدای ایران را ندارید
چگونه خود را دلسوز انسانیت و بشریت می دانید؟
لطف کنید و پالان تان را توی زیرزمین پنهان نکنید. جهان شما را می شناسد

Monday, April 20, 2009

تجدید خاطرات

جناب آقای مهندس موسوی
هنرمند گرانمایه و کاندیداتور گرامی

شما فرموده اید:
گشت ارشاد خوب نیست
ستاره دار شدن دانشجوها خوب نیست
... خوب نیست

و چند کلام دیگر که بعداً خواهید فرمود.

عجالتاً عرض کنم این حرفها تکراری است. چند سال قبل در کارنامه بعضی کاندیداها مشاهده شد ولی متاسفانه علیرغم میل باطنی خودشان خیلی اتفاقاتی افتاد که نباید می افتاد.
ضمناً جناب موسوی. ما بچه های همان دوره ای هستیم که یکی یک دانه از کمیته و گشت ثاراله روی همهء گشت ارشاد را سفید می کرد. لااقل این گروه متمدن هستند و به زبان خودمان حرف می زنند. موارد زیادی هم بسیار محترمانه با مردم روبرو میشوند.

در مورد ستاره دار شدن دانشجو ها هم که لابد خودتان بهتر بخاطر دارید؟ تحقیقات محلی قبل از ورود به دانشگاه رو یادتون هست؟ مصاحبهء قرانی؟ یادم نرفته که دختر خاله ام وقتی دانشگاه قبول شد چندین روز نشسته بود و رساله از بر می کرد که در مصاحبه مردود نشود. جداً یادم نرفته.

شما راستی دقیقاً چه تجربهء جدیدی را می خواهید به مردم ارائه دهید؟

گله گذاری

جناب آقای رئیس
خیلی متاسفم که شما برنامه های تبلیغاتی تان را اینگونه با قدرت و موفقیت پیش می برید. حضور در چند همایش و سخنرانی های متعدد در یک روز در داخل کشور و سفر همان روز شما به سویس نشان داد که عملاً حضور در جلسات و دوربین ها چقدر مهم است و تصمیمات کشوری و کارهایی که شاید در دفتر شما انجام نمی شد چقدر راحت فراموش شدنی است. خوب البته منکر این نیستم که در هواپیما نمی شود کار کرد. آنهم هواپیمایی که مخصوص رئیس جمهور خریداری شده - در زمان آقای خاتمی که خود هیچوقت از آن استفاده نکرد - و صد البته همه می دانند که بهای برقرار ارتباطات تلفنی و صدور دستورها و فرامین از داخل هواپیما عملاً چقدر است.
اما جناب آقای رئیس
گله من از این همه حاتم بخشی ها و ریخت و پاش ها نیست. گله من از نامه ای است که شما بصورت دستوری به مقامات قضایی نوشته اید در مورد حقوق درخشان و صابری.
می دانید؟ اگر شما بجای نوشتن چنین نامه ای آنهم درست قبل از شرکت در کنفرانس حقوق بشر، این موضوع را درک می کردید که رئیس جمهور هیچوقت حق دخالت در امور قضایی را ندارد، موضوع خیلی بهتر می شد. حداقل همه جهانیان باور می کردند که قضاوت در ایران موضوعی سیاسی نیست و صرفاً توسط قضات و کارشناسان پیگیری می شود و شما هم به سیاستتان می رسید.
اما متاسفانه شما نامه ای دستوری می نویسید و جملهء تبلیغاتی شما این است که این دو متهم از حقوق کافی شهروندی برخوردار باشند. و متاسفانه این تاکید یعنی این که شما هم تایید می کنید که قبل از این احتمالاً از این حقوق محروم بوده اند.
و از همه بدتر اینکه شما هم تایید می کنید که رئیس جمهور حق دخالت در امور قضاوت را دارد.
و این یعنی اینکه قضاوت در ایران تحت تاثیر سیاست قرار دارد.
و این یعنی اینکه عدالت
تنها دستوری بیش نیست.
...
...
...

Tuesday, April 07, 2009

دانش و تجربه - آنچه در ایران بی ارزش است

به نتیجه رسیده ام که در کشور ما دانش و تجربه دو عنصر بسیار بی ارزش هستند. در هر سطح و مقامی که خودتان تصور کنید.

می پرسید چرا؟ دلایلی دارم که مدتی هم هست که برای معتبر بودنشان فکر کردم و مقایسه. از جدیدترین تجربیات به سمت عقب می رویم:

1- سرمربی تیم ملی، در پی اولین باخت از این عنوان منفصل شد. چرا؟ در نظر گرفتن دلایل انتصاب ایشان شاید ماجرا را واضح کند: الف- ایشان مدت بسیار طولانی تجربه بازی فوتبال را داشته و با تیم های خارجی همکاری کرده. ب- ایشان دارای تحصیلات بالا است و اصولاً آدم چیز فهمی است... به بقیه دلایل کاری نداریم. ایشان فقط تا وقتی که تیمش شکست نخورده آدم خوبی است. اما در این شکست احتمالاً چنان تجربیات گرانقیمتی یافته که تیم بعدی از این تجربیات استفادهء بسیار خوبی خواهد نمود.

2- ماجرای وزیر کشور را بخاطر دارید؟ الف- ایشان مدت سی سال بود که در پست های عالی مملکتی خدمت می کرده. اما بررسی فهرست این مشاغل به سادگی بیانگر این است که هیچکدام از این مشاغل عملاً ربط منطقی به شغل دیگر نداشته. از مشاغل سیاسی، معاونت صدا و سیما، پست وزارت نفت گرفته تا تدریس در دانشگاه (نمی دانم در چه رشته ای؟) و ارتباط تنگاتنگ آنها با مقالات «تعلیم و تربیتی» و دکترای تقلبی «حقوق». داستان این است که اصلاً مهم نیست ایشان چه تخصصی دارند یا در چه زمینه ای تجربهء ویژه و برجسته داشته اند یا دارند.

3- رشته تخصصی و تحصیلات مدیران ارشد مملکت را یک بار با خودتان مرور کنید. چند نفر از آنها را می شناسید که تحصیلاتی در زمینهء علوم سیاسی، حقوق، حقوق بین الملل یا رشته های مشابه داشته باشند؟ اکثراً فارغ التحصیلان رشته هایی مانند برق، مکانیک، ساختمان، پزشکی و ... هستند. آنها فقط سیاست مدارانی آماتور هستند که اشتباهاً به دلیل روابط انسانی به این مشاغل رسیده اند.

در آینده مثالهای دیگری خواهم زد...

دارندگی و برازندگی

در حکم مدیر کل دفتر ارزیابی عملکرد و پاسخگویی به شکایات برای ... آمده است : با توجه به تعهد و تجارب ارزنده جنابعالی در امر نظارت و ارزیابی عملکرد ، به موجب این ابلاغ شما را بعنوان سرپرست معاونت ارزیابی عملکرد دفتر ارزیابی عملکرد و پاسخگویی به شکایات منصوب می نمایم

لینک خبر



سکانس:
در کارتون نیک و نیکو، گروهی مورچه حضور دارن که آخر تیم ورک هستن
مورچه فرمانده با تحکم فریاد می زند:

افراد... بخندن