Sunday, August 31, 2008

روسری پنبه ای

رئيس پليس فرودگاه‌هاي كشور گفت: در راستاي اجراي طرح ارتقاي امنيت اجتماعي و برخورد با هرگونه بدپوششي، پليس از سفر 128 نفر به دليل بد حجابي جلوگيري كرد و به171 هزار و 151 نفر نيز تذكر داد و از شش هزار و 799 نفر نيز تعهد كتبي گرفت.

تابناک

پلیس از سفر 128 نفر به دلیل بد حجابی جلوگیری کرده؟؟؟؟؟؟؟؟

نچ. من فعلاً دلم نمیخواد از قضیهء پنبه و شکر حواسم پرت بشه. البته هر کسی سلیقه خاص خودش رو داره. عجالتاً من پنبه و شکر رو به دختران بدحجاب ارجحیت میدم و جلوگیری از سفر رو تجاوز به حقوق شهروندی می دونم.

مافیای اقتصادی در میان پنبه ها

من اهل بلند بالا نویسی و مرثیه سرایی به سبک روزنامه نگارها و وبلاگ نویسهای معروف نیستم. موضوعی را در حد ادراک خودم می دانم و آن را معمولا آنقدر مختصر مینویسم که از مفید بودن هم می افتد.

چند روز پیش که خبر کاهش تعرفه واردات پنبه را شنیدم، گوشم زنگ زد. چند واقعیت در کشور ما رخ داده یا در حال رخ دادن است.
1- فشار روز افزون به صنایع نساجی به دلیل حمایت های اشتباهی و رقابت نابرابر
2- کاهش بارندگی در کشور و به دنبال آن کاهش تمام محصولات کشاورزی از جمله پنبه
3- تجربهء تکراری و بسیار تلخ شکر و به زانو درآمدن صنعت شکر کشور

اما آنچه در ذهنم بی جواب می ماند، این است:
حدس می زنم واردات پنبه برای متعادل نگهداشتن قیمت بازار آسانتر شده. اما آیا کسی هم مسئول کنترل این تعادل هست؟ یا آنکه عده ای از تجار ناشناس که سرمایه های میلیاردی شان آنقدر بیکار هست که یکی دو سال برای چند برابر شدن منتظر بماند، آنقدر پنبه با قیمت ارزان به بازار تزریق می کنند که تمام پنبه کاران و تولید کنندگان از پا درآیند؟
البته در باب پاسخگو بودن که هنوز هزاران راه نرفته داریم. در کشوری که تمام پاسخگو بودن مسئولین این باشد که بیایند و یک مقصر معرفی کنند و قضیه را از سر خودشان بازکنند، حتی پاسخگو بودن هم کاربردی ندارد. آنچه نصیب این کشور خواهد شد، تنها نابودی صنعت و تولید و افزایش مضاعف تورم و بعد هم سخنرانی و محکوم نمودن و...

من باب موخره ذکر می کنم که اگر داروغه ای داشت این شهر، لابد می توانست بسیاری از دزدان اقتصادی را در همین ماجرای شکر و پنبه بشناسد و متوقفشان کند. اما متاسفانه فعلاً بازار کشف تخلفات جزئی بسیار داغ تر است و مردم فقیر گرفتار...

Tuesday, August 26, 2008

اندر حکایت بیست متر

مشاور رسانه‌اي رئيس‌جمهور گفت: دولت نهم به جاي فلسفه‌بافي و ادا درآوردن، آستين‌ها را بالا زد و با حضور نزديك و تلاش بي‌وقفه و خدمت بي‌منت، در حيطه عمل قرار گرفته است.
‌او با اشاره به نرخ زنان بيوه و زنان سرپرست خانوار و جوانان در شـرايط ازدواج، تجمـل‌گـرايـي را دليـل بسيـاري از مشكلات ازدواج دانست و گفت: مي‌توان در خانه 20متري هم زندگي كرد، اين الگوي دشمنان است كه بـايـد و حـتـمـاً صـاحـبـخـانـه باشيم.

نقل خبر از سایت 1404

بله. دولت کریمه دست از ادا درآوردن کشیده و وارد عمل شده است.
آقایان. خانمها، در جریان باشید که می توان در یک خانهء بیست متری زندگی کرد و این که شما باید یک خانه داشته باشید صرفا یک الگوی دشمنان است. البته من الان نمی توانم بگویم دقیقاً کدام دشمنان؟ و البته باز هم نمی توانم بگویم ادای چه کسی یا ادای چه چیزی؟ و اصلاً هم از خودم نمی پرسم مگر قبلاً ادا در میاورده اند؟ فقط فکر می کنم که چقدر خوب است آدم تجمل گرا نباشد و این ظواهر دنیا را به حال خویش رها کند. البته این هم تجمل گرایی است که آدمها بخواهند برای خودشان یک خانه داشته باشند و بهتر است یاد بگیرند که می توان روی روزنامه کنار پیاده رو هم خوابید و این اصلا اشکال ندارد. صد البته داشتن برای شهروند ایرانی داشتن یک خانه بیست متری هزار بار بهتر از کنار پیاده رو خوابیدن است و هزار البته داشتن خانه یک تفکر بیگانه و دشمن گرایانه است و مردم بهتر است بروند و اجاره نشینی کنند و هر آنچه دارند و ندارند بدهند بابت اجاره خانه و به این فکر کنند که با اینکار چقدر آب به آسیاب دشمن نمی ریزند و این آبها را به جیب صاحبخانهء عزیزتر از جان میریزند و دو هزار البته اگر هم پولی آن ته جیبشان ماند، ببرند بریزند به حساب دولت که برایشان در طرح های پنجاه ساله و صد ساله سرمایه گذاری کنند تا نوه نتیجه هایشان بتوانند در حواشی کویر لوت جایی برای زندگی کردن پیدا کنند. چون که الان دولت کریمه از بس آستین بالا زده و وارد عمل شده که الان آستینهایش به دم گردن مبارک رسیده و بی منت دارد تند تند پول مردم را صرف خانه سازی و بازسازی جاده ها و دیگرسازی اقتصاد و ساختن نیروگاه اتمی بوشهر و اصولاً هر گونه کاری که در آن ساخت و پاخت باشد می نماید و مردم اصلاً فکر منحرف هم به سرشان نیاید چون همه این آقایان فقط با نیت خیر آمده اند.

در اینجا اما مشاور محترم نفرمودند اگر یکی از همین مسئولان در حین رانندگی در یک خیابان با نیت خیر برای یک شهروند دیگر که در کنار خیابان مشغول قدم برداشتن است، با مقاصد خیرخواهانه بوق زد، تکلیف چیست؟ اعتماد سازی بشود یا اینکه چی؟ آق مهندس در مصاحبه خیالی با خودش توهم فرمود که ایشان احتمالاً باید از پنجرهء خودرو مذکور سئوال بفرماید «می توان در یک خانهء بیست متری زندگی کرد؟» و اگر راننده تصدیق نمود و مدارک و قولنامه و سند منگوله دار واحد مسکونی مذکور را ارائه داد که فبهالمراد. والا ایشان پیاده و اوشان سواره تشریف ببرند تا اولین روزنامه فروشی محله و یک باب خانهء 20 متری ابتیاع فرموده و سپس قصد امر خیر نمایند و خیلی هم تجمل گرایی ننمایند و با یه ساندویچ کالباس و یه نوشابه زرد سر و ته قضیه را هم بیاورند.

اما اگر بیشتر دقت بفرمائید، متوجه می شوید که عمق این خدمات صادقانه چقدر عریض و بلکه طویل می باشد. چون شما در سئوال بنده متوجه نشدید که دولت کریمه چقدر راه های زیبا ساخته که آن شهروند پیاده در آن مشغول قدم زدن است، و چقدر خیابانها روان و مسطح که آن شهروند سواره در آن قادر به حرکت، سپس ترمز و بوق بوده. همچنین فراوانی و در دسترس بودن واحدهای 20 متری مذکور و سرعت و سهولت در مالک شدن آنهاست تا حدی که شما بتوانید یک واحد را مانند کارت اعتباری اپراتور دوم فوراً ابتیاع فرمائید.

البته شهروند پیاده مذکور مجاز است برای اطمینان بیشتر از شهروند سواره سئوال نماید «آیا شما از بستگان معاونت دانشجویی هستید؟» که خوب بر همه شهروندان واضح و مبرهن است که معاونت دانشجویی اصولاً توانایی های بالفعل بسیار زیادی دارد - علی الخصوص در خانه های بیست متری - و اصولاً تفاوت زیادی با مهندس کشاورزی دارد.

راستی شما اینقدر بیکار هستید که اینها را بخوانید؟

Saturday, August 23, 2008

اسماعیل احمدی‌مقدم، فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران، درباره "طرح ارتقا امنیت اجتماعی" در این کشور گفته است که اگر این طرح اجرا نمی شد، بی‌حجابی در کشور قطعی بود.


جناب آقای احمدی، من نامسلمون نیستم. اصلاً هم دلم نمیخواد که اسلام از یاد بره یا به خطر بیفته. اما دیدن زنهای مقنعه به سر کرده و چادری اصلاً برام خسته کننده نیست وقتی می بینم که خیلی جاها و بلکه همه جا، نمازخانه ها خالی از نمازگذارانند...

شما با این کار دارید همه را «متظاهر» به اسلام می کنید و دین را از قلبها به زبانها می آورید.

شما با این کار دارید انسانها را دروغگو بار می آورید. چرا که آنها با نداشتن آزادی در انتخاب لباس، عقایدشان را ترک میکنند.

شما با این کار فحشا را از خیابانها به سازمانها، خانه ها و پس کوچه های پنهان می برید و متاسفانه در آنجا شما نه تنها هیچ کاری نمی کنید، بلکه نمی توانید.

شما با این کار نیروی امنیت بخش جامعه را در حد خاله زنک های فضولی پایین می آورید که فقط به دوخت پایین مانتوی زنها کار داشته باشند. متاسفانه تعداد مواردی که جلوی چشم این مسلمانان بالفطرهء نظامی پوش موارد دیگری از جرم و جنایت اتفاق می افتد و آنها به سادگی می گویند «وظیفهء ما نیست!».

شما با این کار امنیت را در اجتماع نه تنها ارتقاء نمی دهید، بلکه نوعی جدید از ناامنی را هم ایجاد می کنید: بی تفاوتی آدمها نسبت به آنچه جلوی رویشان رخ می دهد. دزدی، فاحشه گری، گرسنگی، پول شویی، تجارتهای غیر قانونی و...

شما هم مثل ما می دانید. جایی که فقر قدم بگذارد، فحشا مهمان بعدی است.

بله. می دانم. شما هم مثل ما موج بی انتهای فقر را می بینید که روز به روز گلوی این مردم را فشار می دهد.

بله. می دانم. شما احساس مسئولیت می کنید که مبادا فقر مردم منجر به انحطاط آنها در فحشا شود.

اما جناب آقای احمدی، شما «نمی توانید» ضرب المثل را تغییر دهید. دخترانی که از سر فقر تن فروشی کنند، از شما اجازه نمی گیرند. فقط برای ارتزاق، چادر می پوشند تا شما برایشان دردسر نباشید.

اما جناب آقای سردار. شما داروغهء شهرید. شما فقط برای زندانی کردن فقرا منصوب نشده اید. لازم است قدرت اجرای خود را در امتداد زورمندانی نیز بکار ببرید که ثروتهای تمام نشدنی این مملکت، صادرات، واردات، نفت، شکر و... را متصل به جیبهای خود کرده اند، خانه های میلیارد تومانی شان در محله های گرانقیمت قرار دارد، اما هیچکس به جز شما - نیروی انتظامی - خبر ندارد که چندبار در سال به سفر خارجی میروند، هیچکس جز شما قدرت ندارد که حسابهای بانکی شان را بازرسی کند، هیچکس جز شما قدرت ندارد که فهرست املاک آنها را پروفایل کند، هیچکس جز شما نمی تواند خیلی از فعالیت های غیر قانونی، رانت خواری، سوء استفاده، اختلاس و... را کشف کند.

نمی گوییم شما دست روی دست گذاشته اید.

می گوییم: چرا دست روی فقرا گذاشته اید؟

پ.ن. من از میدان صنعت (شهرک غرب) عبور می کنم. ثروتمندان ساکن شهرک یا محله های دیگر، همگی سوار بر ماشینهای شیک، می روند و میاییند. تعدادی دختران کارمند شرکتها و تعدادی دخترانی که با دوستان یا خانواده هایشان برای خرید و گردش آمده اند و تعداد انگشت شماری فاحشه، گروه مخاطب گشت ارشاد را تشکیل می دهند. همهء این افراد، اعم از آنکه مومن باشند یا بی حجاب، با ترس و لرز از جلوی بانوان سیاهپوش عبور می کنند. اما حقیقتی هست. حتی وقتی یک فاحشهء بدبخت هم اسیر تارعنکبوتشان می شود، خیلی دلت خنک نمی شود. می دانی که خیلی تفاوتی در جامعه ایجاد نمی کنند. دلم از این میسوزد که فاحشه گری آنقدر ارزان شده که بهای هر شب آن با حقوق یک روز کارگاران ساختمانی برابری میکند!

من این جور خبرها رو بیشتر دوست دارم. خودتان جستجو کنید و تعداد خبرهای به زبان فارسی در مورد مخترعین ایرانی را ببینید.
من با خواندن خبرها بیشتر کیف می کنم.

ذوق مرگ شدگی اجتماعی

خبرها را که میخوانی تیترهای مختلفی جلوی چشمت رژه می روند. مدال طلای ساعی، ذوق مرگ شدن مدیر نماهای وزرش کشور که «ثمره» مدیریت حرفه ای شان را از جیب «تک قهرمان»هایی می خورند که صرفاً بر اساس استعداد و تواناییهای شخصی و نه بر اساس مدیریت و برنامه ریزی و کار تیمی صحیح به مدال طلا می رسند. مثال تکراری این نان به نرخ روز خوردن ها هم زیاد بوده. هادی ساعی، رضازاده، علی دایی، رسول خادم، تختی و...
علت اینکه تختی را هم در این ردیف آوردم، این بود که با یک مقایسه برای مثال بین رضازاده و تختی، تصویری از مدیریت و تبلیغات اسلامی در ورزش ایران ترسیم کنید.

تختی یک «تک پهلوان» بود. سابقهء درخشانی از اخلاق ورزشی و کارهای انسان دوستانه داشت.
رضازاده، فرزند همین انقلاب است. او هم یک «تک پهلوان» است. شغل سابقش هندوانه فروشی بوده. قهرمان می شود، با رهبر و رئیس جمهور و ردیف ردیف مشاهیر و نخبگان مملکت عکس می اندازد و در تعداد بی شماری برنامه های تلویزیونی به عنوان یک وزرشکار نمونه و اسوه اخلاق معرفی می شود و با او چنان مصاحبه می کنند که شما تصور می کنید او یک معلم اخلاق، یک نخبه برجسته و یک عالم ربانی است. جوانان مملکت تشویق می شوند به پیروی از رضا زاده؟
مدتی بسیار کوتاه نمی گذرد: رضازاده در تبلیغ آب معدنی. رضازاده در تبلیغ کامیون، رضازاده در بیلبوردهای بانک فلان و آخرین محصول «اخلاق پروری» مدیریت صنعت ورزش کشور: رضازاده در تبلیغات یک آژانس معاملات ملکی در خارج کشور... همچنین خبرهای دیگری مثل ازدواج رضازاده در مکه مکرمه و...

«پیام تبریک رئیس جمهور برای آقای هادی ساعی» بعد از شکار مدال در المپیک پکن.

تاکنون چنین حضور پررنگی از نخبگان علمی کشور دیده اید؟ نهایت التفات روسا به ایشان این است که ایشان را در مهمانی ساده ای به حضور بپذیرند یا نهایتاً هدیه ای یا جایزه ای و بعد هم فراموشی مزمن. انتظار زیادی است اگر از رئیس جمهور بخواهیم برای «تک قهرمان» های ایرانی که در عرصه های دیگر هم موفق می شوند، پیام تبریک بفرستند؟ چه میشد اگر رئیس جمهور پیام تبریکی نیز برای افرادی مثل انوشه انصاری (دانشمند فضایی)، آبراهام آیوازیان (سازنده نیروگاه های بادی)، دکتر علی آبادی (اولین سازنده ایرانی موتورهای استرلینگ)،  رامین علیپور (مخترع دستگاه شارژ بدون سیم)، و... بفرستد؟
چه میشد اگر این افراد، نه به اندازه رضازادهء هنداونه فروش، بلکه فقط یک دهم او در تلویزیون معرفی میشدند، کمی از تحقیق و مطالعه، کمی از اخلاق و روشهای زندگی حرف می زدند؟
شما نگرانید که سبزی فروش سر کوچه تان از این افراد تاثیر پذیری نداشته باشد؟ لااقل نگرانی خود را از تربیت فرزندان آیندهء این مملکت نیز بیان کنید. برای شما مهم نیست که همه آنها پیروان رضازاده باشند؟

= = = =

به موازات این خبرها، خبرهای داغ دیگری هم می گذرند: ربوده شدن کشتی ایرانی توسط دزدان دریایی. قتل عام گروگانهای ایرانی در پاکستان. قتل عام قربانیان قاچاق انسان (افغان) در نزدیکی شیراز. سربریدن یک گله بز به دلیل سوء استفاده صاحب آنها در قاچاق مواد مخدر. آمار قاچاق سیگار. تورم. حذف کلی تمام سوبسیدهای دولتی. آمارگیری دولتی از درآمدهای عمومی براساس «اعتماد». تحریمها و پروندهء داغ ایران در شورای امنیت. تحریم شدن بانکها و مقولهء مسخرهء بهرهء بانکی و لجاجت روزافزون و دخالت بی مهابای رئیس دولت در موضوع. درآمدهای نفتی کلانی که بجای رفاه، فقر و تورم را به این کشور هدیه داده اند، سفره های نفتی، قطعی های بابرنامه و بی برنامه برق. گرانی های غیرمجاز ولی همیشگی قیمت خدمات مختلف از هواپیما و قطار گرفته تا برق و آب و گاز و بنزین و مابقی اقلام وارداتی. واردات ایکس میلیون تن گندم درست یکسال بعد از جشن خودکفایی گندم. کسری بودجه دولت در وزارت آموزش و پرورش و شرکت گاز. دو سازمان بسیار مهم در حیات و پیشرفت جامعه ایرانی که هیچوقت کسی از «نحوه» ارائه خدمات ایشان راضی نبوده. و از همه بامزه تر متن سخنرانی معاون رئیس جمهور در سایت رئیس جمهور است:

«سفرهای استانی مردم گریزی را نفی و مسئولیت پذیری را نهادینه کرد»

اتصال این خبرها به خبرهای چند روز پیش تصاویر جالبی از کشور را برایمان ترسیم می کند. اتهام جعلی بودن مدرک آقای وزیر که انگار همه آن را قبول کرده اند جز عالیجنابان دولت. اتهام جعل مدارک علیه وزیر صنایع و نیز سرپرست سابق وزارت کشور و متاسفانه در تمام موارد، سکوت مقامات بجای اثبات حقانیت و نهایتاً متوسل شدن رئیس دولت به کنایه هایی مانند «کاغذ پاره» که عملاً بدترین نوع دفاع محسوب می شود.

احتمالاً این مردم گریزی نیست که افکار اجتماعی برای سئوال «مدرک دروغین» هیچ پاسخ مستدل و روشنی دریافت نکنند و در ادامه اعلامیه های تهدید آمیز «روابط عمومی» وزارت کشور به پیگیری قضایی.
احتمالاً این مسئولیت پذیری است که جناب رئیس مجلس بابت همکاری های سابق ایشان با رئیس مجلس هیچ نگرانی ای به خود راه نمی دهند. هر چه باشد جناب رئیس مجلس دکترای خود را از آمریکا دریافت نموده اند و هیچکس در صحت آن شک ندارد.

با گفتمان اخیر در مورد سخنرانی های بودار آقای مشایی هم خیلی به خودتان نگرانی راه ندهید. اسرائیل تهدید به حمله کرده و مسئولین ایرانی میدانند که اینها دیوانه تر از آنند که به حرفشان عمل نکنند. منفعت این ترس به جیب ملت خواهد رفت، وقتی که جمله معروف انتهای پاسپورت شما بی سر و صدا ناپدید شود.

= = = =

مجدداً مشغول یک کار مناقصه ای شده ام.
طرح توسعه «مس خاتون آباد»
اسمش براتون آشنا نیست؟

این همون معدن مس هستش که در دولت هشتم به دلیل آلودگیهای زیست محیطی بسیار شدید که در یک مرحله جان بیش از بیست و دو هزار مادر در شعاع صد و پنجاه کیلومتری کوره ذوب را در معرض خطر جدی قرار داده بود و به همین دلیل بعد از درگیریهای شدید تعطیل شده بود.

خبر دار شدم که این معدن در دولت جدید بدون هیچ نگرانی و سر و صدایی مجدداً شروع به کار کرده. اما خبر ندارم که با سالی سیصدهزارتن دی اکسید گوگردش چیکار میکند.
کسری بودجه؟
به به!
به به!
به به!

آفرین به این مدیریت!
آفرین به این بودجه نویسی!

لطفاً تکذیب بفرماید که آموزش و پرورش حدود شش هزار و پانصد میلیارد تومان، شرکت گاز حدود هزار و هشتصد میلیارد تومان کسری بودجه آورده اند!!!
لطفاً تایید بفرمائید که شرکت گاز هنوز به زمستان نرسیده اند که بخش مهم خدمات اجتماعی شان را باید ارائه بفرمایند.
لطفاً تایید بفرمانید که آموزش و پرورش هنوز سال تحصیلی جدید را شروع نفرموده اند! و به احتمال قریب به یقین کتابهای تحصیلی نیز هنوز چاپ نشده اند؟

به نظر آق مهندس اینجوری که بوش میاد تا یکی دو ماه دیگه چهار قران و نصفی سوبسیدی که روی قیمت گاز داده میشد هم به فنا میره، تحصیلات هم به کلی غیر رایگان میشه و مردم معادل پولی که دولت به مدارس دولتی میداده رو میریزه به حساب مردم و کلیه مدارس رو غیر انتفاعی میکنه.

این خط و این هم نشون.

دارم میرم برای زمستون چند تا لحاف بخرم. امسال لرزش زیادی خواهیم داشت.
همه ملت به طرز عجیبی خوشحال شدند و تلویزیون هم ساعتهای آهنگهای حماسی و داغ پخش کرد. چون هادی ساعی توانست تیم المپیک ایران را از یک سیاهچاله بیرون بکشد و حداقل یک مدال برای این تیم بیاورد. وقتی مصاحبه می کرد و می گفت که من و مدالم متعلق به همه ملت ایران هستیم و لطف ائمه اطهار و اینها دلم بدجوری گرفت. با دیدن قیافه های خندان مسئولین المپیک و هیجانشان از موفقیت هادی، یاد گرسنه های اتیوپیایی افتادم که دنیال کامیونهای کمکهای اهدایی دولتی دوان دوان هوار می کشیدند تا شاید لقمه نانی از مرگ حتمی نجاتشان دهد و آنهایی که با گرفتن یک لقمه ناگهان ساکت می شوند و در گوشه ای می خزند و به سرعت لقمه شان را می بلعند...

ماست مالی های آقای رئیسدر مصاحبه های تلویزیونی قبل و بعد از این مدال آوری، با لایی کشیدن جوانهای پرایدسوار که میخواهند روی راننده بی ام و را کم کنند هیچ فرقی ندارد.

نتیجه گیری: از صدا و سیما با آن برنامه های صدتا یه غازش بدم میاد.

Wednesday, August 20, 2008

اسکنرهای انسانی مجانی تحت وب

http://www.sciam.com/article.cfm?id=human-book-scanners-on-the-web&sc=rss

بسیاری از اوقات شما در اینترنت وارد سایتهایی می شوید، مثلاً برای خرید الکترونیک، ثبت یک سفارش یا یک کار ساده مانند خواندن ایمیل. ناگهان یک پنجره باز می شود و از شما می خواهد کلمه ای را که در تصویر می بینید تایپ کنید. چیزی که ظاهراً یک نرم افزار قادر به انجام آن نیست.
اما ممکن است گاهی شما بجای وارد کردن کد کنترلی، صرفاً بعنوان یک اسکنر انسانی بخشی از یک کتاب را برای صاحب آن تایپ کنید. این مقاله به تشریح سایتهایی می پردازد که از این طریق اقدام به تایپ کتابها و متون قدیمی که تبدیل آنها با کمک نرم افزار ممکن نیست می کنند. هزاران نفر، هر کدام با تایپ یک کلمه، صاحب کتاب را ظرف چند ساعت در انجام یک پروژه بزرگ به موفقیت می رسانند
...

خبر جالبی است. اگر انگلیسی می دانید همه اش را بخوانید.

Tuesday, August 19, 2008

دیشب رئیس جمهور موشک امید را شلیک کرد.
و سخنرانی غرایی هم در مورد عظمت و ابهت ایرانیان نمود و از اعتماد به نفس جوانان سخن گفت.
اما متاسفانه چیزی در مورد «کاغذ پاره» ها نگفت.
شاید صلاح ندید که آنجا حرفی از «این کاغذ پاره» ها بزند.
شاید فکر کرد اونجا که همه یکی یه دونه از «این کاغذ پاره ها» توی جیبشان دارند واقعاً کسی به جعلی و واقعی بودنش کاری نداره و مهم اینه که اون موشکه بره هوا.
شاید هم اطمینان داره که اگه کسی از این آدما قضیهء «کاغذ پاره» اش تقلبی از آب دربیاد بدون هیچ جر و بحثی از پنجره پرتش می کنن بیرون.
شاید هم آقای رئیس فکر میکنه اونهایی که «کاغذ پاره»هاشون به درد موشک هوا کردن نمیخوره رو باید ببرن یه جای دیگه.
شاید هم فکر کردن مملکت هوا کردن خیلی ساده تر از موشک هوا کردنه؟
شاید هم ماها زیادی ساده لوح تشریف داریم و اوج مدیریت برجستهء دوستان «کاغذ پاره» دارمان را درک نمیکنیم که چگونه توانسته اند شلیک یک موشک امید را نشانهء برتری و قدرت کشور بدانند؟
مگر هر کس مناره ای ساخت، کشور داری داند؟
فقط می تونم بگم حیف شد که موشک امید شلیک شد. چون با رفتنش دیگه امیدی روی زمین باقی نمیمونه.
...

به حول و قوه الهی دوربین 60 مگاپیکسلی هم به بازار آمد.
این دوربین برای عکس انداختن از یک چیپ واحد برای شکار تصویر استفاده می کند.
قبل از این برای تولید عکسهایی با چنین کیفیتی، از چیدن چیپ های کوچکتر بصورت موزائیکی استفاده می کردند که به دلیل نیاز به عدسی های ویژه با تراش خاص این دوربین ها بسیار گرانقیمت بودند. البته این دوربین هم هنوز خیلی گران است. اما راه را برای تولید دوربینهای با کیفیت بالاتر و قیمت کمتر باز کرده. ظاهرا این دوربین چهل هزار دلار قیمت دارد.

نکتهء ویژه این است که این محصول یک دوربین کامل نیست و بلکه یک سیستم دوربین است که شما می توانید بین یک سیستم دیجیتال و فیلم عکاسی یکی یا هر دو را انتخاب کنید. ظاهراً شرکت سازنده این امکان را به محصولات خود اضافه نموده تا عکاس های حرفه ای برای ارتقاء دوربین های خود هزینه کمتری را بپردازند. چرا که با این روش شما تنها قیمت سنسور را می پردازید و قیمت لنز را صرفه جویی می کنید.

برای اطلاعات بیشتر سایت سازنده دوربین را ببینید.
www.phaseone.com

Monday, August 18, 2008

فرهنگ کاغذ پاره ها یا فرهنگ کاغذ پارگی

وي همچنين با تشكر از تلاش‌هاي سيدمهدي هاشمي، سرپرست وزارت كشور، وي را جانباز سرافراز انقلاب دانست و خاطر نشان كرد: در يك دوره‌اي برخي چنين مطرح كردند كه مدرك فوق ليسانس وي قلابي است اما اين چيزي نيست كه در روابط دوستانه ما نقشي داشته باشد. خدمتگزاري امري است كه به اين نوع كاغذ پاره‌ها احتياج ندارد و چه بسا انسان‌هاي برجسته و والا وجود دارند كه در نزد خداي متعال بالاترين مراتب و عزت را دارند

«سخنرانی رئیس جمهور در مراسم معارفه وزیر جدید کشور»

... بله! ظاهراً این کاغذ پاره ها هیچ نقشی در «روابط دوستانه» آقای دکتر و دوستانشان ندارد.
صد البته تصدی مقامهایی مانند وزارت، ریاست و اینها هیچ نیازی به تخصص، هوش، استعداد، تفکر، برنامه و مزخرفاتی مانند اینها ندارد و تنها «نزدیکی به خدا» کافی است که بحول و قوه الهی آقای دکتر به سادگی این «نزدیکی» را تشخیص می دهند...

دكتر احمدي‌نژاد در ادامه سخنان خود با اشاره به تلاش‌ها و زحمات طاقت‌فرسايي كه پرسنل وزارت كشور بخصوص در اين دوره متحمل مي‌شوند، گفت: من شرمنده همه عزيزاني هستم كه در اين دوره بايد اينگونه در عرصه خدمتگزاري به صورت خستگي‌ناپذير عمل كنند.

... دشمنت شرمنده آقای دکتر! شما ماشالا خیلی باکلاسی! شرمندگی مال کسای دیگه اس ...

پیشنهاد می کنم نظر به کاغذ پاره بودن این مدارک و مدارج، آقای دکتر احمدی نژاد از خودشان شروع کنند و از خود «سلب تحصیلات» نمایند و من بعد خود را یک دیپلمه معرفی کنند.
اینجوری دیگه کسی داغ دکتری به دلش نمیمونه و همه دیپلمه های کشور هم درجهء رئیس جمهور میشن.

وای چه رمانتیک!!!

intitle!

کار خیلی سختی نیست
فقط کافیه توی گوگل این عبارت رو سرچ کنید

create your own diploma

و چندین سایت باحال که همونجا آنلاین بهتون هر مدرک مهندسی تا دکترا در هر رشته که بخواهید میدن
من تصمیم گرفتم برم یه مغازهء مدرک فروشی باز کنم
کلی حال میده

تازه مال من رنگی هم هست. با کیفیت بالا. راستش اون موقع که میخواستم انتخاب رشته کنم از بس که از مدرک آقای دکتر خوشم اومده بود توی رشتهء دکترای intitle ثبت نام کردم.
البته واقعیتش اینه که بعد از سالها درس خوندن توی این رشته آخرش نفهمیدم آدم برای تصدی مشاغل کلان دقیقا چه چیزی باید داشته باشه؟
پول؟ پارتی؟ پررویی؟ آبرو؟ تحصیلات؟ لابی کردن با خدا؟ یا اینکه چی؟
به به!

به به!

به به!

حالا دیگرمطمئن شدیم که «کار کار انگلیسه آقا» !!!

اصلاً اونها چطوری به خودشون حق میدن یه شخصیت مهم سیاسی رو توی یه کشور بسیار متمدن دنیا اینجوری زیر سئوال ببرن؟

مگه شهر هرته؟

من دانشگاه تعیین می کنم! من با کمک این مدارک دکتری توی دهن اون دانشگاه می زنم! آهاااااای نفس کشششششششششش
رئيس فدراسيون ايران در مورد هزينه 8 ميليارد توماني آماده‌سازي تيم‌ها براي حضور در المپيك، گفت: هزينه آماده‌سازي بسيار بيشتر از اين بوده است.

خجالت هم خوب چیزیه! شما در کمال خجالت می فرمائید بیش از هشت میلیارد خرج آماده کردن این گروه به این نازک نارنجی کرده اید؟

وبلاگ نویسان عزیز! لطف کنید این عدد 8 میلیارد را در وبلاگ هایتان بنویسید! وزرشکاران ایرانی با صرف بیش یک میلیارد به چنین مدارج درخشانی رسیده اند.

دستشان درد نکند

Wednesday, August 13, 2008

صد البته ماجرای آقای وزیر کشور هم یک جنجال سیاسی هست و بعد از مدتی هم همه سر و صدایشان می خوابد.

اما من، نگرانم آقای رئیس جمهور!

نگران صدها هزار ایرانی هستم که قربانی مدیریت غیر عادی شما شده اند. از یک دروغگو حمایت می کنید و او را «شایسته خدمت» می خوانید.
ماجرای وزیر اقتصاد قبلی هنوز از ذهنمان بیرون نرفته. فردی را به وزارت منصوب می کنید و بعد از سه سال او را «ناآگاه» می خوانید.

به سلیقهء شخصی برنامهء تغییر ساعت تابستانی را لغو می کنید و دستور خود را «کارشناسی شده» می دانید و استدلالتان «گیج شدن مومنان در خواندن نماز» است. من هم نماز می خوانم.

راستی از موفقیت های سهمیه بندی بنزین هنوز برایمان نگفته اید؟

یا حذف کامل سوبسیدها؟ و حذف گروه بی شماری از سوبسید بگیرهایی که درگیر مقررات پیچیده و احمقانهء دولتی می شوند لابد برای سوبسید نقدی ای که یک دهم هزینه ها آینده شان را هم تامین نخواهد کرد؟ شما هزینهء بنزین را حساب می کنید؟ با افزایش قیمت تمام کالا و خدماتی که وابسته به بنزین هستند چگونه کنار می آیید؟ به آنها هم سوبسید میدهید؟ واردات خودرو را آزاد می کنید؟ مالیات ها را کاهش می دهید؟ خدمات اجتماعی را گسترش می کنید؟ حمل و نقل عمومی را رایگان می کنید؟

من نگرانم آقای رئیس جمهور! شما هیچ چیز به مردم نداده اید که در مقابلش بتوانید «سوبسید دولتی» را از آنها بگیرید. به جای حذف سوبسید بهتر بود کمی به خدمتگذار و بهره ور بودن دولت می پرداختید. دولتی که متوسط بازده ساعت کاری آن کمتر از یک ساعت در روز است.

به جرات می گویم: «رفتار شما در مدیریت کشور حاکی از آن است که شما کمر به نابودی دو دهک پایینی اجتماع بسته اید!»

و فریاد می زنم: «هیچکدام از تصمیمات و فعالیتهای جنابعالی عادلانه نیست!»

شکایت شما را نزد خدا خواهیم برد.

Tuesday, August 12, 2008

آقا میگم حالا که نیاز به این کاغذ پاره ها نیست منم بذارین یه جایی که یه کم حقوقش بهتر باشه مثلا مدیر عامل ایران خودرو. باور کنین میتونم یه کاری کنم سر سال تولید ایران خودرو دو برابر بشه مشتریش چار برابر.
به قول خودتون مهم اینه که آدم اهل خدمتگذاری باشه.

...

...

...

...

خدمتگذاری؟
به کی؟ به چی؟

...

به به!
مسئولین مملکتمون یکی از یکی گل تر
نمازشون هیچوقت ترک نمیشه
و دیگر هیچ
!!!

Monday, August 11, 2008

وسارت کشور

جناب آقای وزیر دامت افاضاته
اگر ممکن است آن مقالهء شریفه که با نوشتنش توانستید مدرک مفت و مجانی دانشگاه آکسفورد را بگیرید را منتشر بفرمائید. بلکه ما کهنه فارغ التحصیلان از هوا مانده از آب رانده بتوانیم با کپ زدنش یه فوق لیسانس کشاورزی یا یه فوق دیفلم الکترونیک بگیریم بابا. چنین مقالهء باارزشی، حتی به کپ (با کپی فرق میکنه) دست دوم آبستراکتش هم لیسانس میدن.
مگه نه؟

راستی خیلی دوست دارم دست خط انگلیسی شما را ببینم. میگن آکسفورد هم مثل سوربن فقط به کسایی مدرک میده که دستخطشون خوب یا عالی باشه.

قربان شما

پ.ن. در فرهنگ دانشگاهی کپ به نوشتجاتی گفته می شود که شما شخصاً از روی شخص دیگری نوشته باشید، مستقل از اینکه آن شخص نیز خودش کپ زده باشد یا نه. در بعضی دانشگاه ها نسخه کپ از نسخه اصلی با ارزش تر و معتبرتر است و اساتید آن را با آرامش خاطر بیشتری می پذیرند. درست مثل سمند ایران خودرو که همه چیزش از همه جای دنیا اومده و موتورش کپی شده از پژو و بدنه اش کپی شده از یه ماشین ایتالیاییه اما از پژو و اون ایتالیاییه معتبرتر شده.

Sunday, August 10, 2008

من جزو آدمهایی نیستم که با صدای بلند بگم «من با مجازات اعدام مخالفم» اما فکر می کنم اعدام مجازاتی است که اگر خطایی در آن رخ دهد قابل بخشش نیست.

خبر اعدام دو ایرانی در سیستان و بلوچستان برایم خوب نبود. اما اشکهایم از ماجرای کشته شدن گروگانهای ایرانی به دست جنداله هنوز بند نیامده.

بدم میاد از این بازی انتقام. نفرت دارم.
آدمها یکی یکی همدیگر را می کشند. این به انتقام آن یکی و آن به انتقام این یکی.
کشتن
کشتن
کشتن
...

من یکی از مخالفین سرسخت آقای حسین درخشان هم هستم. اما بر حسب تصادف در مورد قضیه اعدام آقای میرنهاد با درخشان موافقم. ما خیلی از حقایق را نمی دانیم. با نظام هم لجاجت ندارم که بگویم هر کاری کرد بد است و خطا. گاهی از منظر قربانی قانون موجودی است سخت و بیرحم. اما کاش قبل از قانون شکنی هم به بعضی چیزها فکر کنیم.

Saturday, August 09, 2008

1

زنهای عرب که در جمعیت خودشان را به مردها می مالند. عصبی می شوم. برایم عجیب است. قبلاً فکر می کردم این فطرت آدمیزادی است که مرد خواهان باشد. آقای مشاور خانواده در کلاس می گفت نه، برعکس است، اما زنها ساکتند و مردها فعال! خانم همسر که می بیند رنگم پریده دستم را می کشد. می گوید: مواظب باش. این زنهای عرب هزار جور کلک بلدن!

2

خانم همسر از خواب پریده و خیلی جدی به من میگه: نمیذارم از چنگم فرار کنی! ظاهراً خواب دیده که من سرش هوو آوردم.

3

در حرم هستیم. زن رو به مردی کرده و با جیغ و گریه بلند و سریع حرف می زند. از حرفهایش فقط چند کلمه ای ناله و نفرین را می فهمم. مرد با ناراحتی دائم به او اشاره میزد که سکوت کند و زن با شدت بیشتری جیغ میزد. محل نمیگذارم و میرویم. همسر به من می گوید به شوهرش شکایت می کرده که مردی مزاحمش شده و او خیلی ترسیده بوده و چرا مرد آنجا نبوده که ازش دفاع کنه!!! گفتم زورش ظاهراً به همین یکی رسیده. بلد بود سر همون مزاحم جیغ میزد.

4

در هواپیما نشسته ایم. من وسط و همسر کنار پنجره. دختر چادری که از در ورودی صدای قهقهه هایش سکوت را به هم زده خنده کنان نزدیک می آید. متوجه می شود که جایش کنار ما است. خنده اش کور میشود. رو به من میکند و می گوید «میشه...» اخم من را که می بیند، رو میکند به همسر من و می گوید: «میخواهید جاتون رو عوض کنین که راحت تر باشیم؟» همسرم با غرولند بلند می شود. دوستان دختر از دور اشاره می کنند. مرد دیگری را راضی به بلند شدن کرده اند. بدون اینکه نگاهمان کند راهش را می کشد و میرود.

5

سه مهماندار هواپیما مشغول راضی کردن مسافر دیگری هستند. زنی عرب که سیاه پوشیده و پوشیه بسته و دستهای چروکیده اش نشان از زنی فرتوت را دارد. دائم اشاره می کند به پسربچه ده ساله ای که صندلی کناری نشسته و می گوید «نامحرم!» اصرار دارد جای دیگری بنشیند. مهماندار به مردی که همراهش است توضیح میدهد که صندلی مورد نظر آن خانم جلوی پنجره اضطراری است و بدلیل ایمنی نمی توانند اجازه بدهند آنجا بنشیند.

6

تیتر خبر بی بی سی: یک آگهی اجتماعی در بریتانیا نوشته است: «خشونت رفتار در خانواده در هر هفته موجب مرگ دو زن می شود. نگذارید دوست شما یکی از آن دو باشد. با مرکز ملّی رسیدگی به خشونتهای خانوادگی تماس بگیرید».
خشونت در انگلستان، به قول خودشان «یکی از متمدن ترین کشورها» از هر دو زن، یکی را میکشد!

7

همه با من غریب برخورد می کنند «نکنه تو از اون مردهایی هستی که زن را خانه نشین می خواهند؟»

تا کنون اینچنین بوده ام؟ من حتی در گروه دویست و خرده ای دوستانم هم چنین کسی را ندیده ام. فقط یک نفر که همه دسته جمعی او را «احمق» خطاب می کردند.

8

وبلاگ فمینیست های زیادی را می خوانم. با سرسختی خاصی ستمگری مردها را عامل بدبختی زنها می دانند و نگران تصویب قانون جدید خانواده هستند.

مگر تا کنون با قانون زندگی می کرده اند؟ خدا می داند.

9

شما را چه شده است؟ روی سخنم نه به مردها است و نه به زنها. رو به همه شما هستم.

به کجا چنین شتابان؟

چرا همگی دست به دست هم برای تخریب فرهنگ و انسانیت داریم تلاش می کنیم؟

Tuesday, August 05, 2008

معاون رييس جمهور در امور اجرايي با اشاره به جوسازي هاي برخي گروه هاي سياسي ورشکسته، گفت: پروژه سازي مخالفان با هدف تخريب دولت صورت مي گيرد تا مردم نااميد شوند.

نه آقا! خلاف به عرض رسوندن. این دولت ما هیچ رقمه تخریب بردار نیست. عمراً اگه کسی بتونه گلی به جمالشون بزنه... هر چه با شما کرد آن آشنا کرد به خداااااا

د نذار دهنم باز بشه هااااا

Sunday, August 03, 2008

ماجراهای یک سرباز و یک تار مو
...

ایشان و ایشان تنها وبلاگهایی بودند که دیدم صدای اعتراضی بلند کردند.

گرچه به نظر موضوعی پیش پا افتاده به نظر می رسد.
اما من نگرانم.
پشتیبانان ما برای برقراری امنیت کشور، کسانی هستند که اگر به هر دلیل دچار مشکل شوند، هیچکس به آنها کمکی نخواهد کرد.
هر روز و هر شب چشمهایم نگران این برادران جوان است که انگار هیچکس نگرانشان نیست.
دلم به درد می آید از غربتشان که اینگونه اسیر سیاست بازی آدمها شده اند و هیچکدام از سیاسیون مملکتمان صدایی بلند نمی کنند.
شاید این فرق ما است با کشورهایی مثل آمریکا که برای نجات چند گروگان دست به عملیات نظامی در ابعاد وسیع می زند.
...

برادران!
شک می کنم در ایمانتان
وقتی نیرو و انرژی صرف شدهء شما برای کتک زدن دختران جوان چند هزار برابر بیشتر از نیروی صرف شده برای نجات سربازان گروگان ایرانی است.
شک می کنم در انسان بودنتان
شک می کنم در دوست بودنتان
شک می کنم. به همه چیزتان شک می کنم.
احساس می کنم شما متعلق به این سرزمین نیستید.

Saturday, August 02, 2008

کجاست آن همه ادعا برای داشتن بیش از 50 هزار مگاوات ظرفیت نیروگاهی کشور؟؟؟؟؟

چرا الان برای تامین 30 هزار مگاواتش اینجوری شدین؟؟؟؟؟

دیشب که داشتم خیابانهای شهر را می گشتم، می دیدم که تمام معابر مثل قیر سیاهه... خدا میدونه اگه یه زن تنها (نه الزاما مجرد) توی این شبها بخواد توی شهر تردد کنه روی کدوم امنیت باید حساب کنه؟ روی گشت ارشاد؟ یا پلیس راهنمایی؟

میشه دقیقاً بگین طبق مقررات شما، چه کسی واقعاً در حال خدمت کردن به مردم هستش؟
رفتیم جلسه مذاکره برای یه پروژه خیلی خفن
مدیر پروژه مثل بقیه پرسنل هندی هستش
و خودشو معرفی کرد

سیوا ببو