Sunday, May 13, 2007

من بعد به جای جملهء تکراری و بیگانهء «من قوانین خودم را دارم» بگویید. «من تئوری های خودم را دارم». فرق قوانین شخصی و تئوری ها این است که قوانین همیشه درست هستند مگر استثنائات خیلی کم. در حالی که تئوری ها چه درست یا غلط، فقط در تخیلات خودت درست هستند. ضمناً اگر شکسته بشن به هیچ کس بر نمیخوره. مثلاً اینکه بگی من بستنی دوست دارم قانون نیست! بلکه یه تئوریه. خیلی از وقتها هم میشه که تو بستنی دوست نداری. حتی اگه هوا گرم باشه و بستنی اش هم خیلی خوشمزه باشه و تو هم از تشنگی له له بزنی.
تئوری های خودم را دوست دارم. وقتی توی دلم همه شان را مرور میکنم میبینم که به ندرت خطا میکنند. حتی اگر تمام اطلاعات ورودی غلط و دروغ باشد.
...
بازم تعریف کنم؟
میشه بگی دقیقاً اگه من همه اش رو تعریف کنم تو چه کاربرد خاصی برای مغزت میخوای پیدا کنی؟ خوب یه کم بشین فکر کن جونم.
فکر کن ببین یه آدم که تمام عمر به خودش اینهمه احترام میگذاشته چطور ممکنه یکباره تمام قوانینش رو جمع کنه و بره پی کارش؟

...
راستی؟
چرا من اینقدر سوسولم؟ چرا اینقدر از رفتارهای آدمها زود دلگیر میشم؟

No comments: