Wednesday, May 21, 2008

مدتی هست که دیگر خیلی راحت می خوابم. استرس را کنار گذاشته ام. هر فکر و خیال ناراحت کننده ای که فکرم را مشغول می کند و در درونم غوغا به پا می کند، احساس خفگی و فشار بیچاره ام می کند. اما در مدت خیلی کوتاهی با خودم صحبت می کنم... از خودم می پرسم آیا واقعاً اینقدر مهم است؟ آیا واقعاً آنقدر مهم است که به خاطرش تلخ زندگی کنی؟

این گونه است که رهایش می کنم. به جایش به چیزهای خوب فکر می کنم. حتی رویاهای بچه گانه ای که شاید هیچوقت بهشان نرسم.
...

شاید فکر می کنید بچه گانه و یا مسخره است؟ مزیتش این است که راحت زندگی میکنم. راحت و بی درد.

این هنری است که بسیاری از آدمها ندارند.

No comments: