Monday, October 13, 2008

مدیریت مستقیم

من گاهی بفهمی نفهمی گاهی کارهای مدیریتی می کنم
و برای روشهای مدیریت و برای تجربیات مدیریتی ارزش قائلم و تقریباً از روش کار بسیاری از آدمها درس می گیرم.
اما واقعیتش اینه که روش مدیریت جناب رئیس کمی برام عجیبه.
مثالهایی که میخواهم به آنها اشاره کنم:
دستور مستقیم رئیس جمهور برای لغو تغییر ساعت تابستانی
دستور مستقیم رئیس جمهور برای تغییر ساعت کار بانکها
دستور مستقیم رئیس جمهور در مورد ریاست کمیته ملی المپیک
حضور مستقیم رئیس جمهور در سازمان ملل به جای سفیر نماینده کشور
مراجعه مستقیم رئیس جمهور به اماکن و شهرهای مختلف و صرف وقت بسیار زیاد در بازدیدها
دستور مستقیم رئیس جمهور در اختلافات تیم ملی فوتبال!
دستور مستقیم رئیس جمهور برای انحلال بخش بزرگی از شوراهای عای و سازمان برنامه و بودجه و تبدیل آن به معاونت رئیس جمهوری

و دست آخر
دستور مستقیم رئیس جمهور برای متوقف شدن موقت قانون مالیات بر ارزش افزوده
...

از زمانی که این قانون ابلاغ شد و کمی با محتوای آن آشنا شدم احساس کردم شاید قدمی باشد برای منظم شدن قوانین قابل اجرا و صد البته مطمئن بودم این مثل کارت بنزین نیست که مجری آن کارگران مطیع پمپ بنزین ها باشند و ایندفعه مجری غول افسار گسیخته ای به نام بازار است.
طبیعتاً روبرو شدن با این بازار وحشی اصلا کار ساده ای نیست که عملاً رگ حیات تمام شاخه های اجتماع ایران را در دست گرفته و به سادگی ممکن است نه تنها به تعطیلی اندک باقیماندهء صنایع منجر شود، بلکه ممکن است بانکها را هم به زیر بکشد و از مردم هم حق نفس کشیدن را بگیرد.
خیلی متاسفم که حتی در آغاز کار هم خیلی به دولت و اقتدار عملکردش اعتقادی نداشتم و خیلی متاسف تر شدم که دیدم در اولین هفتهء اعتراض رئیس جمهور مجدداً مستقیماً وارد عمل شده و اجرای قانون را متوقف کرد.
من اسم این کار را می گذارم یک بی آبرویی مدیریتی.
و صد البته نامه نگاری مستقیم رئیس جمهور برای حل شدن یک مناقشه بیشتر از همه چیز به معنی «بی اعتمادی فرماندهی سطح بالا به مدیران سطح میانی و پایین» است. درست مانند حادثهء خلع وزیر سابق اقتصاد، دو مرحله تعویض مدیر بانک مرکزی و ...

در کمترین موضع، تصور می کردم تعطیلی فروشگاه ها و مغازه های خرده فروشهای بازار، بیش از آنکه به دیگران صدمه بزند به خودشان صدمه می زند. شاید بازار تصمیم به یک خودکشی دسته جمعی گرفته باشد برای ترساندن دولت از اجرای قانون. اما حداقل دولت می توانست از همین موضوع استفاده کند برای خفه کردن رگهای پرقدرت قاچاق و معاملات نامشروع.

در موضع بهتر می توانستیم اینگونه تصور کنیم که دولت بهتر بود با کمی تاخیر چنین دستور قاطعی را بر علیه خودش صادر می کرد و لااقل چاقو را آهسته تر در شکم خودش فرو می کرد.

در یک ایدهء جداگانه میتوانستیم اجرای این قانون را بطور چند مرحله ای اجرا می کردیم تا هم مردم بهتر آموزش می دیدند و هم پذیرش این قانون چنین شوکی ایجاد نمی کرد. اما متاسفانه انگاشتی این دولت تنها به روش حملهء ناگهانی بلد است کار کند. درست مانند قضیهء بنزین، قضیهء بهرهء بانکی و...

در یک تفکر دیگر هم می توانستیم این کار را واگذار کنیم به سطح میانی مدیریت، البته اگر به قدر کافی به آنها اعتماد داشتیم و لااقل آنها را در این کار خبره می دانستیم.

متاسفانه هیچکدام از این کارها رخ نداد و دستور مستقیماً صادر شد. مدیران سطح بالا و میانی به سادگی تحقیر شدند و اینهمه کار کارشناسی (البته اگر واقعاً رخ داده باشد) به سادگی به هیچ انگاشته شد. اجرای قانون رفت برای دو ماه دیگر تا ببینیم بازار قرار است چگونه در برابر دولت مهره چینی کند و ایندفعه از چه موضعی به دولت «کیش» بدهد؟

No comments: